سروناز از ته دل میخنده و چالهای قشنگاش معلوم میشه.
جایی نوشته بود با کشتن یک انسان، تنها یک نفر نمرده بلکه تمامیِ نزدیکاناش هم به کام مرگ کشیده میشن؛
آدمهایی که زندهان، نفس میکشن، هر روز چایی یا قهوه دم میکنن و مینوشن، راه میرن با این امید که هر دم و بازدم اونها رو به مرگ و رسیدن به عزیزشون نزدیکتر میکنه.
نه تنها مرگ، که در بند کشیدن انسانهایی مثل #سروناز_احمدی هم نتیجهای نخواهد داشت جز به بند کشیدن زجرکشیدگانی که به هر طریقی در این جغرافیای منحوس به کمک سروناز داشتن زندگی قابل تحملتری رو تجربه میکردن.
شاید هیچکس به اندازهی سروناز به حقوق کودکان اهمیت نمیداد، خصوصا کودکان مهاجر.
شما با به بند کشیدن سرونا، تنها سروناز رو به بند نکشیدید که خیلی از کودکان بیسرپناه و قربانی جبر جغرافیایی رو هم اسیر کردید.
دلم برای رئوفه تنگه
برای مرضیه که حالم رو دائم میپرسید
برای سروناز عصبانیام!
بیشتر از غم دچار خشمام چون میدونم که وقت، وقت عزا نیست و هنگامهی خشم است.