فریاد زد:«چه شده؟» و دور و برش را نگاه کرد. پیرمرد رفته بود و فرزندش هم؛ پیرمرد او را با خود برده بود. مادر از خانه دوید بیرون و تو تاریکى فرزندش را به اسم صدا کرد. بیرون زنى سیاهپوش نشسته بود. زنِ غریبه گفت: «اجل در خانهات بود. دیدمش با بچهات سر به دو رفت. از
باد تندتر
مىدود، هرچه را ببرد دیگر برنمىگرداند.»
مادر به التماس پرسید: «از کدام طرف رفت؟ تا دیر نشده به او برسم.»
زنِ سیاهپوش جواب داد: «من مىدانم از کدام طرف رفت و همین که تو تمام لالایىهایى را که براى بچهات مىخواندى، براى من بخوانى راه را نشانت مىدهم.
قبلا لالایىها را شنیدهام و خیلى از آنها خوشم مىآید.
قبلا لالایىها را شنیدهام و خیلى از آنها خوشم مىآید.
قبلا لالایىها را شنیدهام و خیلى از آنها خوشم مىآید…
من لالایی زیاد شنیدهم;
زیبا، دلنشین، هیجانانگیز اما بعدا ختم شد به:
به من چه؟
به تو چه؟
زندگی کن.
بیخیال. #دخترم_مریضه
#سپیده_رشنو من هنوز فیلم قصه خوندنت رو یادمه;
عکسهات، هنرت.
دیریست که گرد و خاک به شهر آمده و این کوچه پر از سگان ولگرد شده.
شب به گردهی سپیده تازیانه میزند;
تماشاگر نباشیم.
قبلا لالایىها را شنیدهام و خیلى از آنها خوشم مىآید …
اما الان #من_هم_سپیده_رشنو_هستم
نه اونقدر شبیه و موثر و ارزشمند اما میدونم سگ هار بدون پوزهبند کیه و چیه.
لالایی نخوانید.
#ویدا_موحد
برای انقلاب واژهها، علم کردی درفش کاویانی…
این پست را در اینستاگرام مشاهده کنید