#مبینا_سوری، ۱۴ ساله و اهل رومشکان استان لرستان توسط همسرش که روحانیِ اهل رومشکان بود، به قتل رسید»
قسمتی از رنج و مکافاتی که ممکن است زنان زیادی در گوشه و کنار ایران با آن دست و پنجه نرم کنند، در حالیکه هنوز جمله تمام نشده، به چشم میخورد؛
“همسرِ مبینای ۱۴ ساله…”
“همسر یک کودک ۱۴ ساله”
حتی نیازی نیست که شما یک حقوق آن باشید یا در حوزهی زنان فعالیت کنید تا پیش از به پایان رسیدن جمله، متوجه واقعهای هولناک اما همچنان پابرجا در ایران و سایر نقاط جهان بشید؛کودکهمسری.
فاجعهای که برای مبینای ۱۴ ساله اتفاق افتاد، کمتر مورد توجه همگان قرار گرفت. در سایتهای خبری داخلی و خارجی هم غلطهای زیادی وجود داشت و بسیاری از نکات گفته نشد.
رومشکان یکی از شهرستانهای استان لرستان است. منطقهای محروم پسر یکی از خانوادههایی که در همسایگی والدین مبینا زندگی میکردند، به همراه پدر و مادرش برای خواستگاری از مبینا به منزل آنها مراجعه میکنند. مادر مبینا به دلیل آنکه این پسر_که سه سال از مبینا بزرگتر بود_شغل و درآمدی نداشت و پدرش هم موادفروش بود با ازدواج آنها که دلباختهی یکدیگر بودند، مخالفت کرد. چندی بعد، امین قاسمی، پسرعمهی مبینا که اختلاف سنی چشمگیری با مبینا داشت، به همراه خانوادهاش به خواستگاری مبینا میرود. اینبار اما چون امین صاحب درآمد بود، با ازدواجشان موافقت میشود. امین، طلبه و قصدش ادامه تحصیل در گرایش قضاوت بود. شبانه روز هم درس میخواند. زمانی که خانوادهی امین مبینا را از خانوادهاش برای امین خواستگاری کردند، با مخالفت شدید مادر مبینا رو به رو شدند. اما پدربزرگ پدری مبینا اصرار داشت که مبینا به عقد امین در بیاید و همین هم شد. حکم، حکم نادر بود و مرگ مفاجات. مبینا علاقهای به امین نداشت و دلش همچنان پیش پسرک همسایه بود اما به ناچار با امین ازدواج و برای شروع زندگی مشترک با امین به منزل پدری امین نقل مکان کرد.
ادامه در کامنتها⬇️
پس از وقوع قتل ناموسی، مسببین و اطرافیانشان سعی در پنهان نگه داشتن روند به قتل رساندن و جسد مقتول، دارند تا به اصطلاح خودشان، لکهی ننگ را کاملا از بین برده باشند.
بارها و بارها گفته شد که دیالوگهایی که بین بازیگران در فیلم خانهی پدری رد و بدل شد، همان گفت و گوهاییست که بین آمرین و عاملین خشونتهای ناموسی شکل میگیرد؛
چند وقت بعد امین قاسمی با کفالت و ضمانت یک معلم از زندان آزاد شد. برخلاف تصور، امین با گردنی برافراشته و شادمانی، در مراسمات و جشنها شرکت میکرد و اثری از غم یا پشیمانی در چهرهاش هویدا نبود.
هر چیزی که راجع به #مبینا_سوری خوندین، دیدین و شنیدین بریزید دور. اصل ماجرا این بوده. پدر و مادر مبینا رضایت دادهاند و چند وقت پیش امین یک دختر ششم ابتدایی را از خانوادهاش خواستگاری کرده.
مبینا مرتکب زنا نشده بود؛
قربانی کودکهمسری، تجاوز زناشویی و مصلحت و خواست بزرگتر، ریشسفید و پدربزرگش شد.
در نهایت امین به ۲۰۰ میلیون تومان راضی نمیشود و قرار میگذارند که فامیل دور یکدیگر جمع شوند تا مبینا را به منزل امین برای ادامهی زندگی، بازگردانند. زمانی که همه در منزل پدری مبینا جمع شده بودند، امین از بزرگترها اجازه میگیرد که برای گفت و گویی خصوصی با مبینا به حیاط خانه بروند. ابتدا به او اجازه ندادند که با مبینا تنها شود، جیبهایش را گشتند. مقدار زیادی تریاک همراهش بود که به خورد مبینا بدهد. یک اسلحه هم با خود داشت که هم تریاک و هم اسلحه را از او گرفتند. بعد از گذشت نیم ساعت که خبری از آنها نشد، برادر کوچکتر مبینا را فرستادند علت را جویا شود. برادرش برگشت و گفت:«مبینا روی زمین خوابیده، امین هم بالای سرش ایستاده.»
همه به سمت حیاط رفتند و دیدند که امین بالای سر تن بی جان مبینا ایستاده و با خنده میگفت:«تمام شد!»
بلوایی به پا شد. امین وسط این بلوا با جسارت تمام بالای سر مبینا میآمد و با نوک کفشش به سر مبینا پا میزد تا مطمئن شود که مبینا مُرده. مبینا برای نجات خودش به قدری به زمین چنگ زده و پاهایش را کوبیده بود که دست و پاهایش زخم شده بودند. ۴ ماهه باردار بود، بله مبینا در زمانی که به قتل رسید باردار بود از امین. مدتی که مبینا در منزل خانوادهاش بود، با وجود اینکه امین با مبینا قهر بو اما به خانهی آنها میرفت و شبها به هر ضرب و زوری که بود در آنجا میماند..
اغلب، افرادی که مرتکب قتل ناموسی میشوند از اینکه قوانین کشوری و یا طایفهای قرار نیست خطری را متوجه آنها سازد، مطلعند. مبیناهای بسیاری بودند که در سکوت مطلق به قتل رسیدند و خبر به قتل رسیدنشان با خودشان دفن شد.
امین، با تحریکات پدرش مبینا را به قتل رساند همانگونه که “کل عباس” در فیلم با تحریکات برادرش، دخترش را به قتل رساند. حتی پدر امین با قلدری در دادگاه حاضر شد و در حضور وکیل آن خبرنگار، به خبرنگار گفت:«عروس خودمان بود، خواستیم بکشیماش. به شما چه ارتباطی داشت که در یک بحث خانوادگی دخالت کردید؟!»
روزی پدر امین برای انجام کاری به طبقهی بالا میرود و متوجه میشود مبینا در حال صحبت کردن با تلفن همراهاش است. تلفن را از دست مبینا میگیرد و متوجه میشود با همان پسرک همسایه در حال گفت و گو بوده. کمی بیشتر که در تلفن همراه مبینا جست و جو میکند، عکسهایی از مبینا میبیند که از نظرش نامناسب بودند و مبینا آنها را برای آن پسر فرستاده بود.
مشاجره و بحث از اینجا شروع شده و مبینا به منزل پدر و مادرش برمیگردد. چند روز پس از اینکه مبینا در منزل مادرش سکنی گزیده بود، پسرک مبینا را از امین خواستگاری میکند! امین هم در عین ناباوری به پسرک میگوید که حاضر است مبینا را در ازای دریافت ۳۰۰ میلیون تومان طلاق دهد تا مبینا با آن پسر ازدواج کند.خیلی از پیشنهاد امین نگذشته بود که پدر همان پسر به امین میگوید حاضر است ۲۰۰ میلیون تومان جور کند و به او بدهد تا امین مبینا را طلاق دهد. همسایه، پسرش و همسر مبینا، با مبینا به مثابهی یک کالا برخورد کردند. سر قیمتی که قرار بود در ازای آن امین مبینا را طلاق دهد، با یکدیگر چانه میزدند.